یادداشت های یک حواسپرت



حقیقتا شعری که ساعت سه شب نگفته باشم به دلم نمی‌چسبه :/ این رباعی رو هم همین چند دقیقه پیش گفتم و تبعا به دلم نمیشینه. بیخیال روزتون مبارک . امشب ز سرور هر دو عالم پر شد نانی ز شیاطین به تنور آجر شد از همسر احمد گُلی آمد بر خاک عالم ز شمیمش به جنان دمخور شد
داشتم یه چاقو رو نگاه می‌کردم، گرفتم دستم دیدم دارم چاقو رو مثل حالت پرت کردن تو دستم می‌چرخونم. یاد یه برنامه افتادم اون زمان که تلویزیون داشتیم پرتاب چاقو و اینا نشون میداد طرف کارش همین بود، می‌گفت برای پرتاب چاقو، پیچ گوشتی، آچار یا هرچی، یکی از نکته های مهم اینه که وسیله رو از قسمت سنگینش بگیری توی دستت مثلا چاقو رو از تیغه می‌گیری دستت تا پرتاب خوبی داشته باشی یخورده به انیمیشنا و انیمه هایی که دیده بودم فکر کردم، دیدم تا اونجایی که یادم میاد چاقو رو

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

ديگ بخار، قيمت بويلر، قيمت سختي گير بانک مقالات حقوقی جزوه دان موسسه زبان امید رنگ بندی فرش های ماشینی دوست داشتنی های هر روز یک لئو Empty space اشعار محسن رهاورد تو من و عاشق خودت كردي و رفتيm0 Dr.T-WAL